مطالبه گری خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی سهند تبریز


* مقدمه از لزوم انجام فعالیت:
اول از همه تصمیم داشتیم که کاملا بر طبق اصل از "مصداق به ساختار رسیدن" پیش برویم و خب چون در فضای استان هم بودیم و تا حد زیادی به مسائل اشراف داشتیم، بنابراین این مطالبهگری درباره هر مسئلهای هم که هست، میتوانست از بحث استانی شروع بشود. بهرحال مشکلات خیلی زیادی در استان بود، مثلا کارگران فضای سبز، همین کارگران اتوبوسرانی و غیره. از بین همه مشکلات، روی بحث کارگران اتوبوسرانی وقت گذاشتیم، به این علت که تعداد قابل توجهی از کارگران این بخش، خانمهای سرپرست خانوار بودند که هر کدام حالا با دو یا سه تا بچه عملا زندگیشان را از این راه میگرداندند و واقعا وضعیت اسفناکی داشتند. این شد که ما دست گذاشتیم روی این پروژه. البته بررسی هم شده بود، پروژههای زیادی را دیده بودیم اما احساس کردیم که جا دارد که حالا واحد خواهران دانشگاه ما در این مسئله ورود کند. بخاطر همین این پروژه را انتخاب کردیم.
*ایده های فعالیت:
البته اصل قضیه که ما دغدغه پیدا کنیم برای چنین کاری، از اسلام ناب سال گذشته استارتش زده شد. در انتهای این دوره، بخشی به نام "میدان" هست و در این بخش یک تعدادی از دانشگاهها با هم جمع میشوند و روی یک مسئله دست میگذارند و در همان دوره با توجه به فضا و تعداد و امکانات محدود، تا حدی آن مسئله را پیش میبرند. مثلا در حد صرفا معرفی به بقیه دانشجوهایی که در آن دوره هستند.
*پیگیری های پیش از فعالیت:
این شد که ما تماسی با کارشناسانی که در استان خودمان بودند گرفتیم. از جمله با آقای رشیدی که به مسائل اشراف داشتند صحبت کردیم و ایشان هم چند مورد را به ما معرفی کردند. مثلا مشکل کارگران فضای سبز، دست فروشی و این گونه مسائل. که ما موضوع اتوبوسرانی را انتخاب کردیم و از همانجا هم تماسهایی برای پیگیری این کار گرفتیم، اما خیلی جدی نبود. تا اینکه ما به دانشگاه برگشتیم و شروع کردیم به کار میدانی، یعنی میرفتیم و با کارگران صحبت میکردیم. فکر میکنم حدودا دو ماه ما فقط با این کارگران ارتباط میگرفتیم، یعنی بحث ارتباط گیریمان طول کشید تا این افراد اعتماد کنند و بتوانند مشکلاتشان را به ما بگویند و ما هم اطلاعات را کامل در حدی که از کارگران میتوانستیم دریافت کنیم، جمعآوری کنیم. در این مرحله هم با آقایان صحبت میکردیم و هم با خانمها. البته مشکلاتی هم در این مصاحبه ایجاد شد، چون پیمانکار این کارگران متوجه مصاحبهها شده بودند و این افراد را تهدید کرده بودند که اگر این کار را انجام دهند یا مصاحبه را ادامه دهند، اخراج میشوند. بنابراین ما با خواهش و سختی، از ایشان میخواستیم که شماره تلفنشان را به ما بدهند تا تلفنی با آنها مصاحبه کنیم و به واسطه ارتباط حضوری مشکلی برایشان پیش نیاید. به سختی شمارههایشان را به ما میدادند، چون احساس خطر از بیکار شدن میکردند. طی این دو ماه متوجه شدیم که وضعیت خیلی نابهسامان تر از چیزی است که از بیرون به نظر میرسد. بنابراین در این مدت متوجه شدیم که مشکلات خیلی اساسی است و صرفا مختص کارگران شکرت واحد هم نیست، یعنی ما میدیدیم که در بخشهای دیگر استان هم این مشکلات وجود دارد. بنابراین با توجه به اینکه تعداد قابل توجهی از این کارگران هم خانم بودند، ما مصمم شدیم که از مصداق شروع کنیم و کم کم به مشکلات ساختاری برسیم.
مشکلاتی که این کارگران داشتند این بود که قانون کار در مورد آنان رعایت نمیشد. یعنی حقوقی که دریافت میکردند، یک میلیون و دویست هزارتومان برای دو شیفت کاری بود! یعنی یک کارگر، از 6 صبح تا 9 شب کار میکرده با همین مقدار حقوق اندک، در حالیکه که طبق قانون کار، سال گذشته باید برای یک شیفت کاری حداقل یک میلیون و هشتصدهزارتومان دریافت میکردند. مرخصی هم عملا وجود نداشت، هزینه بیمهشان هم ناقص پرداخت میشد. امنیت شغلی که اصلا وجود نداشت (البته این بحث امنیت شغلی در خیلی از مشاغل دیده میشود و بحث مفصلی است.) و نهایتا این مسائل باعث شد ما پیگیری را شروع کنیم.
کاری که این کارگران، اعم از خانم و آقا انجام میدادند این بود که در ایستگاههای اتوبوس بیآرتی، کارت بلیت شارژ میکنند یا تراکنشها را چک میکنند و غیره.
*جزئیات فعالیت:
ما از ابتدای کار (حتی الان هم که فعالیت و مطالبه گری جدیدی در مجموعهمان تعریف کردهایم) نکتهای که خیلی برایمان حائز اهمیت بود و تقریبا سرلوحه همه فعالیتهایمان قرار دادیم، این بود که از فعالیتهای کلیشهای که خواهران تا به حال انجام دادهاند، فاصله بگیریم. ما بعضی اوقات میدیدیم که قالبهای فعالیت خواهران صرفا به حوزه حجاب و مسائلی از این دست محدود میشود. حتی پرداخت به این مسائل هم نه در قالبهای نو و جدید، بلکه نهایتا در حد نمایشگاه و کارهای مشابه انجام میشود. ما از ابتدا تصمیم داشتیم که اصلا از همین فعالیتهای کلیشهای کاملا فاصله بگیریم، چون احساس کردیم به هر حال بسیج هدفش این است که در کنار اهداف بلندی که دارد، یک تاثیر مثبتی روی ذهنیت عوام ایجاد کند که در اشل کوچک میشود دانشگاه و بعد استان و بعد هم کشور.
ما فکر کردیم که اگر دوباره بخواهیم در همین قالبهای قدیمی فعالیت کنیم، نتایج همین نتایجی میشود که تا الان گرفتهایم که خیلی هم نتیجه خاصی نیست، اما اگر در یک چنین حوزههایی یعنی مطالبه گری وارد شویم بهتر است. اینکه الان درد مردم چیست؟ خب معیشتشان است. اگر همچین مسائلی را پیگیری کنیم، آن بحث ذهنیت تا حد زیادی میتواند عوض شود و ما این تاثیر را در بحث اتوبوسرانی کاملا دیدیم و اصلا بازخورد خیلی خوبی هم دیدیم. واقعا الان این را میگوییم که خواهران نباید در همان چند قالب محدودی که همیشه کار کردهاند محدود کرد. اتفاقا باید در بخشهای بزرگتری وارد شوند.
البته در این زمینه، من دیدم که انتقاداتی هم به واحد خواهران شده بود که مثلا مگر در حوزه زنان مشکلات نیست که شما وارد این گونه مسائل شدهاید؟ این انتقاد خیلی خیلی هم زیاد بود، و از ابتدای کار تا همین الان هم گفته میشود و پاسخ ما به آن این است که ما اساسا مسئله عدالت را که یکی از ارکان، یا شاید بتوان گفت مهمترین رکن حکومت اسلامی است را کاملا مردانه کردهایم، یعنی گفتهایم که برادران میتوانند وارد این حوزه از فعالیتها شوند و این گونه کارها را پیگیری کنند و فکر کردیم که زنهای جامعه از کمبودهای سیاسی و مشکلات سیاسی و اقتصادی و بیعدالتی و این طور موارد، رنج نمیبرند، یعنی احساس کردیم که این آسیب ها قرار است فقط به آقایان برسد و فقط آقایان میتوانند به مطالبهگری در این حوزهها وارد شوند. همین تفکیک و مرزبندی کردن به نظر من باعث شده که ما در حوزه زنان هم این قدر مشکل داشته باشیم و شاهد آسیبهای شدید باشیم، مهمترین آنها هم همین بحران هویت زن است که الان ما با آن مواجه هستیم.
همین تفکیک و مرزبندی کردن باعث شده ما الان به این مرحله برسیم، یعنی فکر کردیم عدالت چون حتما یک واژه مردانه است، پس مختص مردهاست و خانمها نباید وارد شوند و اگر هم خانمها ورود پیدا کند، میگوییم اولویتبندی بلد نیستند و از حد و حدودشان فراتر رفتهاند و عباراتی از این دست که بهرحال به ما هم گفتهاند.
اما خب واقعیت این است که اهدف ما این بود که اتفاقا به مسائلی بپردازیم که آسیبش به خانمها میرسد، یعنی من مطمئن هستم که اگر برادران وارد بحث مشکلات اتوبوسرانی میشدند، خب با تعداد زیادی کارگر آقا صحبت میکردند و مشکلاتشان را پیگیری میکردند و عملا آن تعداد خانم سرپرست خانوار که با مشقت کار میکنند فراموش میشدند. مشکلات آنها را چه کسی باید پیگیری کند؟ آنها را باید کاملا کنار بگذاریم؟
هدف ما اصلا همین بوده که مشکلات خانمها را دیدیم و وارد شدیم و بعد متوجه شدیم که تعداد زیادی از آقایان هم درگیر هستند.
پروژه بعدی ما هم تقریبا دو ماهی هست که تحقیقاتش شروع شده و به زودی نتایج و اجماعی از این تحقیقات را به صورت کلیپ منتشر خواهیم کرد و دقیقا دوباره روی بحث حقوق خانمها کار میکنیم. در این پروژه جدید هم شرایط را دیدیم که دانشگاه ما صنعتی است و استان ما، آذربایجان شرقی هم استانی صنعتی است، شهر تبریز هم همینطور، ولی ما میبینیم که در بحث اشتغال خانمها به شدت مشکل داریم، به دلیل نبودن بستر مناسب و بحثهای مفصل دیگر. این هم دقیقا مسئله زنان است که خود خواهران فقط باید ورود پیدا کنند، یعنی ما کم دیده ایم که آقایان بخواهند به چنین مسائلی وارد شوند و به قضیه اشراف داشته باشند، به همین دلیل، این پروژه واقعا از اولویتهای مجموعه ما است.
اشراف به مسائل حقوقی
دانشگاه ما کلا صنعتی است، یعنی ما رشته حقوق یا رشتههای مرتبط در دانشگاهمان نداریم. خودمان هم به این مسائل حقوقی و مدنی اشراف نداشتیم و در درسهای رشتهمان هم نبوده است. بنابراین ما به سراغ کارشناسانی که در این مسئله کار کرده بودند رفتیم و دقیقا دست گذاشتیم روی کارشناسانی که در بحث حقوق کارگری، کار کردند، چون ما اوایل کار که از سایر کارشناسان حقوقی اطلاعات میگرفتیم، خیلی نمیتوانستند کمک کنند، چون اطلاعات اشتباه میدادند یا در جریان نبودند، به دلیل اینکه در بحث کارگری وارد نشده بودند، تا اینکه تقریبا یک ماه از شروع کار گذشته بود و فکر میکنم ماه دوم بود که توانستیم با دوستان فارغالتحصیلمان در رشته حقوق در استان خودمان، ارتباط بگیریم. یکی، دو نفر بودند که به این مسائل ورود کرده بودند و تا حدی اشراف داشتند. از طرفی توانستیم در اشل بزرگتر با کارشناسان حقوقی کشوری ارتباط بگیریم و کار را پیش ببریم. این لینک شدن با کارشناسان حقوقی چه استانی و چه کشوری را خودمان انجام دادیم و از سازمان یا سایر نهادها کمک نگرفتیم.
ساختار اعضای بسیج در فعالیت
در مورد افرادی که درگیر این پروژه شدند، اینطور نبود که همه اعضای بسیج وارد کار بشوند، بیشتر تیم رسانه و تیم سیاسی درگیر این کار بودند و بقیه معاونتها از جمله علمی و زنان به آن صورت مشغول پروژه مطالبهگری نبودند، برای آنها فعالیتهای مجزایی تعریف شده بود که انجام میدادند، البته معاونت زنان تا حدی در بحث گفتمانسازی همین کار مشارکت داشت ولی نه آنقدری که بگوییم کاملا درگیر بودند.
در واقع یک کار تیمی انجام شد و با وجود اینکه مثلا اعضای تیم علمی خیلی مشارکت نداشتند، اما کاملا در جریان کار بودند چون اساسا به رشد کاریکاتوری اعتقاد نداشتیم.
در کل تقریبا 7، 8 نفر بودیم اما تا آخر کار، نهایتا کسانی که کاملا پای کار و وسط میدان بودند، حدودا 4 نفر بودیم.
مراحل کار
بعد از بررسی برای انتخاب موضوع مورد مطالبه و تحقیقهای میدانی، اولین گام رسانهای کردن کارمان از غرفه 22 بهمن در دانشگاه آغاز شد. یعنی ما در این غرفه یک طومار نوشتیم که در آن شرح مختصری از کارگران بود. اعضای کادر ما به افرادی که از غرفه بازدید میکردند توضیح میدادند و نهایتا تعداد افراد خیلی زیادی این طومار را امضا کردند و به نحوی با این موضوع درگیر شدند. همین مسئله باعث شد که توجه خبرنگاران هم به این غرفه کاملا جلب شود و اولین گام رسانهای شدن برداشته شود.
بعد از آن ما به ترتیب به سراغ مسئولین رفتیم. یعنی مدیر عامل اتوبوسرانی، شورای شهر، شهرداری و به همین ترتیب. طبیعتا ابتدای کار این مسئولین خیلی پاسخگو نبودند، ولی وقتی یک مقدار جدیت و به طور مستمر رفتن ما در حدی که جلوی در مینشستیم تا بیایند جواب ما را بدهند، را دیدند، نهایتا توانستیم یک ارتباط مختصری با آنها بگیریم اما بعد از آن متاسفانه مسئله کرونا پیش آمد و چون اغلب ما دانشجویان بومی نبودیم، به شهرهایمان برگشتیم. اما از آنجا توانستیم جو خوبی در فضای مجازی در قالب بسیج دانشجویی راه بیندازیم. توانستیم از طریق لایو برگزار کردن و مصاحبههای مجازی با مسئولین ارتباط بگیریم و لایو ما با رئیس شورای شهر تبریز بیشترین بازخورد را داشت. که فکر میکنیم اسفند یا فروردین ماه بود که ما این کار را انجام دادیم. این کار باعث شد که مسئله کاملا در استان مطرح شود و بعد از آن دیگر خود مسئولین میآمدند به ما میگفتند که حرفتان چیست و چه میخواهید. جواب گرفتن از مسئولین یا لایو برگزار کردن کار سادهای نبود، چون اصولا مسئولین برای ما وقت نمیگذاشتند، مثلا همین آقای وزیری، رئیس شورای شهر که میخواستیم با ایشان لایو بگذاریم، از چند روز قبل خودمان چندین مرتبه تماس گرفتیم و اجازه نمیدادند یا قبول نمیکردند. نامه هم میزدیم، قبول نمیکردند، اما از یک جایی به بعد، نامه را زدیم و آن را رسانهای کردیم. عملا این بحث رسانهای کردن و اینکه دوستان ما پست سر هم در اینستاگرام استوری میگذاشتند و خبرگزاریهای متفاوت نامه را منتشر کردند، اهرم فشاری برای آقای وزیری شد که در نهایت مسئله به نفع کارگران تمام شد و آقای وزیری چارهای نداشت جز این که لایو را بپذیرد.
در واقع ما به یک همچین فضایی رسیدیم وگرنه در حالت عادی، واقعا مسئولین قبول نمیکردند که بیایند جواب بدهند یا ببینند که حرف ما چیست. این فشار رسانهای باعث پاسخگویی آنان شد.
کار را به همین شکل، به صورت مجازی و با نامه و غیره پیش میبردیم تا اینکه اردیبهشت یا خرداد ماه بود که دیدیم دیگر نمیشود از راه دور کار کرد، یعنی تا جایی که میشد از فضای مجازی جواب گرفتیم و دیگر نیاز به حضور بود. این شد که افراد اصلی تیم که درگیر کار بودند، به تبریز آمدند و ما ابتدا یک نشست خبری برگزار کردیم و بعد از آن یک سری جلسات جضوری برگزار کردیم. پیگیری کردیم و هم جلساتی با پیمانکار، هم با شهردار و هم افراد مختلف که به نحوی به بحث ما مرتبط میشد داشتیم. این جلسات تقریبا ماهی یک بار به صورت حضوری ادامه داشت و بعد از آن هم باز فشارهای رسانهای بود که در نهایت منجر به این شد که پروانه پیمانکار فعلی باطل شود.
خبرگزاریهایی که با ما در ارتباط بودند، آناج، مهر، فارس، اسانان و خبرگزاریهای متفاوت دیگری بودند. اما خاطرم هست که بعد از غرفه 22 بهمن، یکی دو تا از این خبرگزاریها خودشان پیگیر بودند که کار شما به کجا رسیده است؟ در مورد باقی خبرگزاریها هم اینطور بود که ما بیانیه میدادیم، یا هر نامهای که میزدیم برایشان میفرستادیم و بعد از آن خودشان پیگیر میشدند که چه شد؟ چه چیز جدیدی دارید؟ چه کار دارید میکنید؟ یعنی از یک جایی به بعد، کارهای ما از جانب خودشان پوشش داده میشد.
کلا این کار ما از تیرماه سال گذشته (98) شروع شد و همین هفته گذشته (اواخر شهریور99) پروانه پیمانکار باطل شد. اما کار ما هنوز به اتمام نرسیده، چون ما میخواهیم ببینیم که این پیمانکار جدید، واقعا شرایطش با نفر قبلی قرق میکند یا نه و به چه شکل است؟ اگر قرار است وضعیت مثل قبل باشد، خب چه فرقی کرده است؟ ما با مسئولین که صحبت میکردیم، مثلا آقای بنیزاده مدیرعامل اتوبوسرانی، شورای شهر و غیره، همگی به ما قول دادند که تغییرات اساسی اتفاق بیفتد. البته بر اساس چیزی که ما در این یک سال متوجه شدیم، خیلی نمیشود روی حرف این مسئولین حساب باز کرد، بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم که کار تمام شده است. باید دید وضعیت کارگران تغییرات اساسی کرده است یا خیر؟ آیا واقعا آن حقوقی که مسئولین قول پیگیری و پرداخت آن را داده بودند، پرداخت میشود؟ گفتهاند که تا یک ماه آینده این اقدامات انجام میشود. باید دید واقعا اینطور میشود یا خیر
حضور برادران
برادران مجموعه ما، هم در زمینه مشورت دادن هم در یک مواردی که حضورشان نیاز بود، به ما کمک کردند و انصافا تا جایی که در توانشان بود، ما را همراهی کردند. یعنی اینطور نبود که بگوییم صرفا خواهران تمام کار را پیش بردند، کمک برادران هم واقعا قابل توجه بود.
در رابطه با برادران یک موضوع مهم هم باید بگویم، اصلا اینکه این دغدغه در واحد خواهران ایجاد شد، به این دلیل بود که برادران بسیج دانشگاه سهند، مشکلات ماشین سازی تبریز را پیگیری کرده بودند و زمانی که ما، دغدغه کارگران اتوبوسرانی را شروع کردیم، بحث ماشین سازی هم به جاهای نسبتا خوبی رسیده بود و این دغدغه و تجربه از طرف واحد برادران به ما منتقل شد که ما هم کارمان را آغاز کردیم. اما سایر فعالیتهای میدانی و تبلیغات و غیره، بر عهده خود خواهران بود.
من خاطرم هست که یک جلسهای با یک سری از مسئولین مربوط شهرداری و اتوبوسرانی داشتیم و ادبیاتی که این افراد در جلسه استفاده میکردند، واقعا به گونهای نبود که در شان خانمها باشد. آن جله را ما خودمان، یعنی خواهران به تنهایی رفته بودیم و فکرش را هم نمیکردیم که فضا اینگونه باشد و این یک مشکل بود. بعد از این اتفاق وقتی با برادران صحبت کردیم، گفتیم که خوب است چند نفر از برادران هم در چنین موقعیتهایی همراه خواهران حضور داشته باشند. بعد از آن، سه، چهار جلسه دیگری که با مسئولین داشتیم، برادران هم همراهمان آمدند. یعنی از حضور برادران به این شکل استفاده کردیم، اما بیشتر همکاری ایشان در بحث انتقال تجربه بود، چون بهرحال قبل از ما یک تجربه موفق داشتند و نکات ایشان، به پیشرفت کار ما واقعا خیلی کمک کرد.
اینکه گاهی برادران یک تشکل در هر دانشگاه، نسبت به فعالیت خواهران بیاعتماد هستند، متاسفانه در دانشگاه ما هم بود، اما خب وقتی دیدند که خواهران برای پیگیری این کار، کاملا مصمم هستند، همراهی کردند. خب میدانید که خواهران اساسا در تمام تشکلها در تمام کشور، خیلی وارد این فضاها نمیشوند و به همین خاطر میتوان تا حدی به برادران این حق را داد که نتوانند خیلی با جدیت کار خواهران در ابتدای کار کنار بیایند و بپذیرند، ما هم در یکی دو ماه اول این مشکلات را داشتیم و آن اعتماد خیلی وجود نداشت، اما بعد از این مدت، چون هم بنده تازه مسئولیت خواهران را تحویل گرفته بودم و هم برادران تازه مسئولیت بسیج را گرفته بودند، یعنی هیچ شناخت و پیشزمینه ذهنی از قبل وجود نداشت، و اینکه جدیت ما در کار و پیگیریهای ما را دیدند، متوجه شدند که واقعا مصمم هستیم این کار را پیش ببریم و خیلی کمک کردند. هم در انتقال تجربه و هم حمایتهای دیگر. بعد از آن این اعتماد شکل گرفت. یعنی من احساس میکنم مهمترین چیزی که برادران باید ببینند تا در این گونه فعالیتها پای کار بیایند، (چون مخصوصا در این موضوعات واقعا شرایط به گونهای نیست که خواهران بتوانند به تنهایی تمام کار را پیش ببرند که البته این خودش یک اشکال ساختاری است، اما بهرحال واقعیت جامعه است.) این است که برادران جدیت کار خواهران را ببینند. البته ما الان درباره یک تشکل نرمال و با شرایط معمولی صحبت میکنیم، صحبت از تشکلهایی که اساسا در آنها، مسئول برادران نخواهد همکاری کند، نمیکنیم، اما به نظرم اگر آنها هم جدیت را ببینند، حمایت میکنند
اقناع اولیه و تجدید روحیه اعضا در حین کار
ما از ابتدا که میخواستیم کار را شروع کنیم، مشکلاتی داشتیم، مثلا دو، سه نفر از اعضای تیم سیاسی، حرفشان دقیقا همین بود که ما چرا باید وارد این قضیه شویم، خیلی کارهای دیگر هست که میتوانیم بدون اینکه خیلی حالا وارد جامعه و کف صحنه بشویم، انجام بدهیم و کار را پیش ببریم. برای حل این مسئله، ما از ابتدای کار و قبل از اینکه افراد جدید که الان پای کار هستند به تیم ما اضافه شوند، صحبتهای حضرت آقا در جمع دانشجویان از حدود سال 80 را به صورت منظم گوش میدادیم و بعد میآمدیم و با هم بحث میکردیم. حضرت آقا در دیدارهای دانشجویی غالبا به این بحث عدالتخواهی اشاره میکنند و به هیچ وجه تفکیک نمیکنند، یعنی نمیگویند که خب باشد، برادران وارد این مسائل بشوند و خواهران یک گوشه باشند و مسائل دیگر را غیر از این عدالتخواهی پیگیری کنند که میبینیم اصلا اینطور نیست. ما روی اینها خیلی بحث میکردیم، خب اعضا، یک جاهایی قانع نمیشدند و هدف هم صرفا اقناع نبود، هدف ما این بود که بحث کنیم و چکش کاری کنیم و بعد کار را پیش ببریم که تا یک حدی ما توانستیم از این بحثها جواب بگیریم. خب موضع حضرت اقا آمده و برای بچهها در بحث عدالتخواهی شفاف شده است. یک جاهایی در حین کار اعضا انگیزهشان را از دست میدادند و کم میآوردند، که اگر کنار میکشیدند به کار آسیب میرسید و کار کاملا روی زمین میماند چون هر کدام از اعضا نقش کلیدی داشتند، در این مواقع میآمدیم تجربیات موفق و نتایجشان را میگفتیم که من خودم حس میکردم خیلی روی بچهها، که بعضیشان ورودی هم بودند، جواب میدهد. مثلا میگفتیم ببینید دانشجوها فلان سال، فلان مسئله را پیگیری کردند و به نتیجه رسیدهاند و تعداد زیادی از مردم مشکلاتشان حل شده است یا همچین اتفاقی افتاده است. فکر میکنم دو سال پیش بود که دانشجوها وارد مسئله ماشینسازی هپکو شدند و حضرت آقا تشکر کردند. ما این موارد را میگفتیم و چون موضوع بسیجیها به حضرت آقا اصلا یک جور خاصی است، این صحبتها خیلی جواب میداد. ما از صحبتهای حضرت آقا و نمونههای موفق میگفتیم. یک چیزی هم که خیلی مهم بود و ما از ابتدای کار روی آن تمرکز کردیم و مدام تکرار میکردیم این بود که حواسمان به این مسئله باشد ک طبق فرمایشات حضرت امام، نباید نتیجه محور باشیم. یعنی ما فعالیت میکنیم و تکلیفمان را انجام میدهیم و نتیجه دیگر با خداست، اگر قرار باشد درست بشود، میشود، ولی اینکه ما کم کاری کنیم روی حساب اینکه نتیجه مهم نیست، نباید باشد. از طرفی ما یک سیر مطالعاتی با کتاب های استاد صفایی داشتیم که از ابتدا شروع کردیم و خب بچههای بسیج خیلی خوششان آمد و عملا این برای ما یک نیروی محرکه بود تا کار پیش برود.
یک چنین کارهایی در تشکل تعریف شده بود تا این مشکل جا زدن و بی انگیزه شد، تا حد زیادی کم شود، البته نمیتوانم بگوی به صفر رسید، واقعا اینطور نبود، ما افرادی را هم داشتیم که وسط راه خسته شدند و به هیچ شکل نشد که برگردند، ولی تعداد این افراد کم بود، شاید یک نفر نهایتا. ولی واقعا توانستیم این مشکل را به حداقل برسانیم.
قرارهای معنوی
زمانی که دانشگاه باز بود و هنوز بخاطر بیماری کرونا تعطیل نشده بود، ما میتوانستیم داخل فضای دفتر با اعضا ارتباط بگیریم. هفتهای دوبار جمع میشدیم که یک روز آن درس و مباحثه در سیر مطالعاتی بود و یک روز دیگر هم فضا رفاقتی و دوستانه بود. بعضا پیش میآمد که بچههایی که خوابگاه بودند دعای کمیل داشته باشند یا برنامههای مشابه که معنویتشان کم نشود. بجز آن، ما در خود تشکل هم به صورت مشترک با برادران یا جداگانه یک سری برنامهها تعریف میکردیم، از جمله اینکه استاد میآمدند و صحبت میکردند و غیره برای اینکه بحث معنویت که خیلی هم اهمیت دارد، کمرنگ نشود.
نوع برخورد با مخالفت خانوادهها
اینکه خانوادهها با کاری که ما شروع کردهایم مخالف باشند، خیلی برای ما پیش آمد. مثلا پدر و مادر خودم خیلی مخالف این قضیه بودند، مثلا به این صورت که لزومی ندارند دختران وارد این فضاهای فعالیت اجتماعی شوند؛ اما الان که من به واسطه کاری که داشتم تبریز هستم و از خانواده دور هستم، جالب است که هر روز پدرم با من تماس میگیرد و میپرسد که کار مطالبهگری ما به کجا رسید و چه کار کردهایم؟ یعنی از یک جایی به بعد، خانواده کاملا همراه شد. در واقع دیگر متوجه شدند که ما واقعا داریم موضوع را پیگیری میکنیم و هدف داریم. فکر میکنم نوع مدیریت متقابل ما با خانواده، خیلی شبیه برادران تشکل است، یعنی به این شکل است که ابتدا خیلی ما را جدی نمیگیرند و با خود میگویند که خب احتمالا یک فکری به سرشان زده و این حرفها و کم کم فراموش میکنند، ولی بعد وقتی میبینند که داری تمام تلاشت را میکنی و توانت را پای این قضیه میگذاری و ظرفیتت را به میدان میآوری، دیگر کوتاه میآیند یا در بهترین حالت، همراهی هم میکنند. بقیه اعضای ما هم این مشکلات را داشتند و البته هنوز هم این مسائل را داریم، اما سختگیری خانوادهها به نسبت یک سال پیش کمتر شدهاست، چون عملکرد و مصمم بودن و جدیت ما را در کار دیدهاند.
البته در این زمینه، قطعا استفاده از لطایف دخترانه در مقابل خانوادهها مفید و موثر است.
یعنی احساس میکنم اگر چنین سختگیریای برای برادران از طرف خانوادهشان باشد، بعید میدانم که از یک جایی به بعد خانواده کوتاه بیاید. هم من و هم دوستانی که خانوادهشان سختگیری میکردند (که بهرحال در این شرایط کرونا طبیعی هم هست) خیلی سخت بود تا بتوانیم اجازه بگیریم و اصلا به تبریز بیاییم برای کارهای حضوری. در وهله اول، قطعا با صحبت سعی میکردیم خانواده را راضی کنیم، هم با مادر هم با پدر که معمولا حساسیتشان نسبت به مادر در این موارد بیشتر است. اصطلاحا از این لطایف دخترانه استفاده کردیم و و نهایتا خانوادهها کوتاه آمدند و یک جاهایی هم واقعا همراهی کردند. مثلا همین که اجازه میدادند از شهر خودمان به تبریز برویم و میگفتند برو اشکالی ندارد، این خودش به نظرم واقعا همراهی است. که از راه همین لطایف به دست آمده، اگر غیر از این بود، ما به هیچ شکل نمیتوانستیم آنها را راضی کنیم.
از طرفی، ما به عنوان دانشجوی دختر که در شهر غیربومی تحصیل میکردیم، در سالهای پیش و قبل از این فعالیت، اعتماد خانوادهها را جلب کرده بودیم و از این بابت باعث نگرانی آنها نبودیم. در این قضیه هم نگرانی والدین از این بود که شرایط به علت کرونا خطرناک است و به علاوه فعالیتهای مربوط به این پروژه ممکن است به ما آسیب برساند، به طور خلاصه اینکه حساسیت والدین ما ناشی از بی اعتمادی یا چنین مسائلی باشد، اصلا پیش نیامد.
*نقاط ضعف:
تناسب پروژه با روحیات دخترانه
به نظر من زمانی آسیبهایی به روحیات دختران در انجام فعالیتهای اجتماعی وارد میشود که ما به این ویژگیها به چشم نقطه ضعف نگاه کنیم. ما میبینیم که خود حضرت آقا وقتی از لطایف دخترانه و زنانه میگویند، اشاره میکنند که اتفاقا اینها یک ابزار قدرت در دست یک خانم است. اگر ما از موضع ضعف نگاه کنیم و به همین خاطر سراغ کارهای مردانه برویم، دچار آسیب میشویم.
مثلا در همین زمینه اتوبوسرانی اگر بخواهم توضیحی بدهم، یکی از مسائلی که خیلی برای ما اهمیت داشت این بود که این بستری که الان خانمها در آن در اتوبوسرانی فعالیت میکنند و ساعت کاری آنان مناسب آنان نیست، یعنی انتهای این شغل منجر میشد به مردواره شدن یک خانم و عملا در این پروسه این اتفاق میافتاد. ما حتی این نکته را با مسئولن هم مطرح کردیم و در تمام بحثهایی که داشتیم، میگفتیم که چرا باید جنین شرایطی باشد. به نظرم این دغدغه ما در مورد آن کارگران، خودش مهر تاییدی است به اینکه ما به ویژگیهای زنانه توجه کردهایم ولی نه به دید نقطه ضعف.
من خاطرم هست که چند وقت پیش در یکی از جلساتی که با مسئولین داشتیم، ایشان از روی روحیه مردسالارانه به ما گفتند که شما احساسی مطالب را مطرح میکنید و یک چنین صحبتهایی. ابتدا واقعا به ما برخورد و ناراحت شدیم که چرا باید چنین بحثی را در این جلسه مطرح کنند، اما بعد از آن به این فکر کردیم که این احساسی رفتار کردن زمانی میتواند غیرقابل قبول باشد که از حالت منطقی و معقول ما را خارج کند. اتفاقا همین بحث احساسی بودن ما بود که باعث شد که احساس وظیفه کنیم و مشکلاتشان را ببینیم و فکر کنیم که نباید اینطور باشد. این که شرایط زندگی این خانمها سخت بود، باعث شد که ما وارد این قضیه شویم.
در واقع میخواهم بگویم که یکی از راههایی که میتواند از آسیب احساسی رفتار کردن جلوگیری کند، این است که یاد بگیریم و به ما یاد بدهند که این ویژگیهایی که یک زن دارد، نشانه ضعف او نیست، اتفاقا نشانه قدرتش است. درست است که تفاوتهایی با مردها دارد ولی این تفاوتها نشانه کمبود نیست. پس باید رویکردها تغییر کند تا این آسیبها به وجود نیاید.
نقاط ضعف:
ما اوایل کار مطالبهگری که داشتیم، واقعیتش خیلی وقت صرف بخشهایی کردیم که نیاز نبود. یعنی مثلا ما در بحث تحقیقات از خود کارگران دو ماه تمام زمان گذاشتیم که این میزان لازم نبود. ما الان متوجه شدیم که چطور میتوانیم با آنها ارتباط بگیریم و اساسا چطور اعتمادشان را جلب کنیم که این بازه کوتاهتر شود. همینطور در ارتباط با مسئولین، ما یک زمان طولانی را صرف این کردیم که آنها پاسخگوی ما باشند، در حالیکه اگر از ابتدا فشارهای رسانهای را بیشتر میکردیم، قاعدتا این بازه زمانی کوتاهتر میشد.
یک موضوع دیگر هم که من این را به عنوان یک نقطه ضعف میبینم، این بود که ما از ابتدا که خواستیم کار را شروع کنیم، قبل از اینکه رسما رسانهای شود، هیچ کدام از اقداماتمان را رسانهای نکردیم. کلی فعالیت در تشکل در زمینه اتوبوسرانی انجام داده بودیم ولی هیچ کدام رسانهای نشده بود. خب اگر ما این رسانهای شدن را زودتر شروع میکردیم و زودتر وارد این مرحله میشدیم، هم مردم عادی استان را میتوانستیم زودتر با خودمان همراه کنیم و هم اینکه از بین دانشجویان تعداد افراد بیشتری از همان ابتدا پای کار میآمدند و ما جذب بیشتری هم داشتیم. چون تا ما کارمان را رسانهای نکنیم که مخاطب ما طبیعتا نمیداند که در تشکل ما چه خبر است و هیچ نتیجهای را هم نمیبیند، خب احتمالا فکر میکند که در تشکل کار خاصی انجام نمیشود. ما از این قضیه غافل شده بودیم که اگر زودتر به آن توجه میکردیم احتمالا بازخوردها و نتایج بهتری را میدیدیم.
*نتایج و پیامدها:
تاثیر این مطالبهگری در فضای داخلی تشکل
واقعیت امر، وقتی ما خواستیم این کار را شروع کنیم، اکثر نیروهایی که در دسترس داشتیم، یا ورودی بودند یا در بحثهای تشکلی و این مسائل صفر کیلومتر بوند، اما یک اتفاق خوبی که برای رقم خورد، وجود تجربه مشابه در واحد برادران بود که خیلی هم مفید واقع شد. یعنی من خودم به شخصه و به عنوان مسئول تشکل، ابتدای کار خیلی نگران بودم که ما این اعضای تازه کار را که درگیر این پروژه میکنیم، ممکن است به آن رشدی که باید برسند، نرسند، اما این تجربه را برادران داشتند و گفتند که در جریان کار، دقیقا این رشد که مد نظر شماست اتفاق میافتد و ما نهایتا این را واقعا به چشم دیدیم. البته نمیگویم که از فعالیتهای دیگر برای رشد بچهها غاقل بودیم، اما میخواهم بگویم که در جریان این رشد واقعا اتفاق افتاد و اعضا، از لحاظ اطلاعات و سایر مباحث به یک سطح نسبتا خوبی رسیدند که به نظر میرسد اگر ما هر فعالیت دیگری، غیر از این انجام میدادیم و میخواستیم دقیقا همین رشد اتفاق بیفتد، باید 3،4 سال وقت صرف میکردیم و نهایتا شاید این نتیجهای را که الان گرفتیم را هم نمیگرفتیم.
تاثیر در دانشگاه
تا قبل از این ماجرا، واحد خواهران ما، آنقدری که باید، در دانشگاه فعال نبود و خب دیدگاه بقیه دانشجویان به بسیج مثل نگاه باقی مردم به بسیج و سپاه بود که واضح است چطور بوده است. ولی ما یک مسئله را هم در دانشگاه و هم در خارج از دانشگاه دیدیم، که زمانی که دانشگاه و دانشجویان میبینند که شما دارید مشکلات خود دانشجویان را پیگیری میکنید، (مثلا همین بحث اشتغال که ما البته هنوز وارد فضای رسانهای کردنش نشدهایم) یا همان مسئله اتوبوسرانی، بازخوردها متفاوت است. مثلا وقتی دانشجوهای تبریزی میدیدند که ما که بومی تبریز نیستیم، یک مشکلی از مشکلات کارگران اتوبوسرانی تبریز را داریم پیگیری میکنیم، خود به خود، خودشان هم پای کار میآمدند، البته نه به آن صورت که کاملا پای کار بیایند، اما کمکهایی میکردند، از جمله مثلا اطلاعاتی که نیاز داشتیم را به ما میدادند. مثلا من یادم هست که یکی از دانشجویان اوایل کار تماس گرفته بود و گفت من تبریزی هستم و هر اطلاعاتی که بخواهید من میتوانم به شما بدهم، حالا این فرد اصطلاحا اصلا گروه خونیاش به بسیج نمیخورد، اما میخواهم بگویم چنین حالتی پیش آمده بود.
یعنی وقتی میدیدند که کاری که ما انجام میدهیم، دقیقا از دل مشکلات مردم احصا شده، و بسیج هم دارد این کار را انجام میدهد، هم تاثیر مثبت داشت و هم باعث میشد که تا حدی این افراد خودشان همراه بشوند و این به نظرم خیلی اتفاق خوبی است، شاید ما هزارتا نمایشگاه و غیره و غیره میگذاشتیم (که البته اینها هم به نظرم باید در جای خودش تا یک حدی باشد)، این تاثیر را نداشت. تاثیر چنین کاری میتواند صد برابر باشد.
